خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد

نخواست او به من خسته بی گمان برسد

شکنجه بیشتر ازاینکه پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می کنی اگر اورا که خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...

رها کنی برود ازدلت جدا باشد

به انکه دوسترش داشته به آن برسد

رها کنی بروند و دوتا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد

گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

 خدا کند که ... نه ! نفرین نمی کنم که مباد

به او که عاشق او بوده ام زیان برسد

خداکند فقط این عشق از سرم بپرد

خداکند که فقط زود آن زمان برسد

پدر اگر آن شب خوش خلوتی پیدا نمی کردی 

تو ای مادر تو هم این آتش شرر    نمی کردی 

کنون من     هم به دنیا       بی نشان بودم 

پدر آن شب جنایت کرده ای   شاید نمیدانی 

از این بابت خیانت کرده ای   شاید نمیدانی

ای سیب سرخ 

 غلت زنان در مسیر رود یک شهر 

تا به من برسی عاشقت شده است

در دشمنی دو رنگی نیست،کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند!

پیداست که دل کندن اگر آسان بود ،فرهاد به جای بیستون ،دل میکند