باران

بغض هایم را به آسمان سپرده ام ، خدا به خیر کند باران امشب را .


درد من

درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهی ها نیست که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است

حال ساده

از ماضی ها و مضارع ها خسته ام،دلم برای یک حال ساده تنگ شده است

کاسه ی آب

آنکه می رود نمی داند اما آنکه بدرقه می کندخوب می داند کاسه ی آب معجزه نمی کند

گمان

چه ساده بودم که گمان می کردم دورم می گردند،کسانی که دورم میزنند