مرده ام

و آنقدر مرده ام

که هیچ چیز دیگر مرگ مرا

دیگر ثابت نمی کند

افسوس

من مرده ام

و شب هنوز هم

گویی ادامه ی همان شب

بیهوده است

این راهرو


از این راهرو یک نفر رد شده ، که عطرش همونه که تو میزنی...
برای به زانو درآوردنم ، تو از مرگ حتی جلو میزنی...

از این راهرو یک نفر رد شده ، مثل وقتایی که تو ناراحتی...
نفس میکشم با تمام وجود ، عجب عطر خوبی زده لعنتی...

یه جوری دلم تنگ میشه برات محاله بتونی تصور کنی...
گمونم نمیتونی حتی خودت جای خالیتو تو دلم پرکنی...


صدات میکنم تا همه بشنون ، جواب صدام غیر پژواک نیست...
من اونقدر شکستم حس میکنم که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست...
 
یه جوری دلم تنگ میشه برات محاله بتونی تصور کنی...
گمونم نمیتونی حتی خودت جای خالیتو تو دلم پرکنی...

حساسیت

نمی دانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند،می گویند حساسیت فصلی است!!!آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم

نفس

گاهی دویدن برای رسیدن به کسی ،نفسی برای ماندن در کنار او باقی نمی گذارد...!