سر حد مرگ

"تاسرحد مرگ متنفر بودن" تاوانی است که برای "تا سرحد مرگ دوست داشتن" می پردازید.
عشق و نفرت دو انتهای آونگ زندگی هستند که اگر زیاد به کرانه ها بچسبید ، این هردو احساس را در زندگی تجربه خواهید کرد.  

تبر

درخت ،

دلتنگ تبر می شود وقتی پرندگان، سیم برق را به او ترجیح می دهند...

مرده ام

و آنقدر مرده ام

که هیچ چیز دیگر مرگ مرا

دیگر ثابت نمی کند

افسوس

من مرده ام

و شب هنوز هم

گویی ادامه ی همان شب

بیهوده است

این راهرو


از این راهرو یک نفر رد شده ، که عطرش همونه که تو میزنی...
برای به زانو درآوردنم ، تو از مرگ حتی جلو میزنی...

از این راهرو یک نفر رد شده ، مثل وقتایی که تو ناراحتی...
نفس میکشم با تمام وجود ، عجب عطر خوبی زده لعنتی...

یه جوری دلم تنگ میشه برات محاله بتونی تصور کنی...
گمونم نمیتونی حتی خودت جای خالیتو تو دلم پرکنی...


صدات میکنم تا همه بشنون ، جواب صدام غیر پژواک نیست...
من اونقدر شکستم حس میکنم که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست...
 
یه جوری دلم تنگ میشه برات محاله بتونی تصور کنی...
گمونم نمیتونی حتی خودت جای خالیتو تو دلم پرکنی...

حساسیت

نمی دانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند،می گویند حساسیت فصلی است!!!آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم